حرف اول- فردا 18 آبان سالروز شروع وبلاگ نویسی منه. 15 سال پیش همچین روزی من تو اداره داشتم فکر  کردم چه کار کنم با این اینترنت رایگان که به فکر افتادم یک وبلاگ درست کنم . کاری که اولش فقط سرگرمی بود ولی بعدها شد یکی از جنبه های شخصیتم و باعث بسیاری از تحولات زندگیم. 15 سال یک عمره . یعتی تقریبا یک سوم عمرم را وبلاگ نویسی کردم. این روز را گرامی میدارم و نه با قدرت قدیمها بلکه نرم نرمک وبلاگ نویسی ام را ادامه میدم. یادش بخیر دوران جوانی من صاحب رکورد بودم. چند سال را بی وقفه هر روز می نوشتم. یادش بخیر. چه شور و هیجانی بود.

حرف دوم- چهارشنبه هفته چیش از سرکار مرخصی ساعتی گرفتم که برم ادامه کارهای شکایتم را پیگیری کنم. اول رفتم دفتر قضایی که در سامانه ثنا ثبت نام کنم. همه کسانی که شکایت می کنند باید در این سامانه یوزر پسورذ داشته باشند . جلوتر از من یک زن و شوهر بودند که م یخواستند طلاق بگیرند . ولی خیلی با هم خوش و بش می کردند . خانمه با لبخند به شوهرش م یگفت خب مهریه ام را کی میدی؟ گویا بچه دار نمی شدند و با هم تفاهم هم نداشتند .

بعد رفتم کلانتری. مدارکم کلا ناقص بود . یک سری کپی می خواستند که خودشان نمی گرفتند . بعکس از شیشه ماشینم م یخواستند که که اون موقع نمی تونستم بهشون بدم. خلاصه پی یکی از پرسنل خوش برخورد رفتم و اظهاراتم را نوشتم. حالا این وسط حس کردم چشم و گلویم می سوزه . کاشف به عمل اومد افسران با هم شوخی داشتند و توی اتاق اسپری فلفل رها کردند . هیچی کلی سرفه کردیم. 

خلاصه سه صفحه شکایت نوشتم و از راننده بلریانس و پژو و اون خانمه توی پژو شکایت کردم. راننده بلریانس که زد به شیشه ماشینم و راننده پژو که باهاش همدستی کرد و اون خانم هم به خانم من فحش داد . افسره پرونده را داد دستم و گفت با شاهدم بیایم تا اظهارات او را هم بگیریم. 

شنبه هفته پیش من با امیر (شاهدم)هماهنگ کزدم که بعدازظهر بریم کلانتری. تلفنی از کلانتری شندیم که باید زودتر بریم وگرنه تعطیل میشه. بنابراین با سرعت سرسام آوری خودمو به امیر ریاندم و با خودم بردم کلانتری. شانسم گرفت در لحظه آخر رسیدم وگرنه باید فردا میرفتم. امیر اطهاراتش را نوشت و همه حرفهای منو تصدیق کرد. بعد شماره پلاک پزو را استعلام کردیم فهمیدیم مال یک خانمه هستش . افسر رنگ زد بهش و گفت فورا بیایید کلانتری وگرنه براشون بد میشه. طرفم گویا گفت که ماشین را برادرم سوار میشه. خلاصه کار دیگه ای اونجا نداشتیم. گفتند بهمون خبر می دن.

دوشنبه زنگ زدم کلانتری ببینم چی شد. گویا متهم ها اومده بودند اطهاراتشون را نوشته بودند و پرونده به دادسرا ارجاع داده شد. گویا متهم زیر بار نرفته که راننده بلریانس را می شناسه. باید بفهمم دقیقا چی نوشته . ولی حدس می زنم نوشته که من بهش فحش دادم و اونم با من درگیر شده. و راننده بلریانش هم زده در رفته. اگه اینجور نوشته باشه که محکومه. چون یا من به راننده پژو فحش دادم پس چرا راننده بلریانس اومده کمکش؟ یا من به راننده بلریانس فحش دادم پس چرا راننده پژو اومده با من درگیر شده؟ باید یک جوری از مفاد اظهارتش سر دربیارم. 

حرف سوم- جمعه پدرم برای سلامتی بچه ها گوسفند قربانی کرد .جاتون خالی یک روز رفتیم جیگرش را خوردیم و یک روز رفتیم کله پاچه اش را خوردیم. و کلی برای خودمون گوشت کنار گذاشتیم و بقیه اش را داغون کردیم بین آشناها . در این بین فرصتی پیش اومد که ماشینم را جلوی خانه پدرم تمیز کنم. با جاروبرقی به جتنش افتادم. چقدر خرده سیشه کف ماشین ریخته  بود. جدا خدا رحم کرذ. اگه بچه هایم به شیشه عقب نگاه م یکردند و اون ضربه چماق می خورد به شیشه معلوم نبود چه بلایی سر بچه ها میومد. خدا ازش نگذره . چه انسانهای بی شعوری پیدا میشن . 

خلاصه بعد از ظهر هم رفتیم سر خاک خواهرم. با دلارام بالای سرش فاتحه خوندیم. اصلا من فکر می کنم ابه کرج ، سرخامون اتفاق برای این افتاد که رفتنی به کرج سر مزار خواهرم نرفتم. چون عادت دارم هر وقت برم کرج اول به خواهرم سر می زنم. اون روز عجله داشتیم و نشد . خواهرم برای سلامتی سفرم دعا م یکنه . اینو باور دارم. 

حرف چهارم- این هفته همه ما مریض شدیم. من که گلو درد داشتم. چشم درد هم بهش اضافه شد. یک روز صبح بیدار شدم دیدم سورش چشم دارم. رفتم سرکار و برگشتم چشمام شد کاسه خون . سرخ سرخ گوشه چشمم همش عفونت جمع میشد. یک قطره استریل م و مرتب می زنم. بهتر شدم ولی بازم رنگش قرمزه. تا فردا اگه خوب نشم میرم دکتر. هر جا هم میرم میگن جوشکاری کردی؟

دلارام چند شب تب کرد. و این چند شب من همش بیدار بودم و دست و پاهایش را می شستم. آحرش بردیمش درمانگاه. دست و پایش را گفتیم که تقلا نکنه . گلویش عفونت کرده بود. اصلا صدایش شبیسه خروسک شده بود . امپول نوشت دکتر. اینم ترسو. همش گریه م یکرد که نمی زنه . اوردیمش خونه و گفتیم اگه آمپول بزنه جایزه بهش میدیم. خلاصه خانمم آمپول زدن بلده. یک جوری زد که اصلا نفهمید. ولی بعدش شاکی شد که چرا امپول زده و کلی گریه کرد. منم جایزه باریش یک تخته وایت بورد گرفتم و بهش دادم تا آروم شد .

آرمین هم چند شب تب کرد. سرکار بودم که خانمم زنگ زد که بدو تبش خیلی بالاست. گفتم همکارم مرخصیه. یک تاکسی بگیر برو. خلاصه رفت دکتر و دکتر گفت ویروس آرمین با دلارام فرق می کنه . این ویروس فقط باعث تب میشه . خلاصه چند شبه گرفتاریم دیگه . ارمین هم که مریض میشه دیگه زندگیمون فلج میشه. همش بهانه گیری می کنه. توی این تب گیر میده دد م یخواد . منم چند شبه ساعت  شب آرمین ار با ماشین میبرم بیرون و یک آهنگ بهار دلنشین بنان را براش می ذارم و خوابش می بره و میارم خونه . 

همسرم مونده بود که مریض نشده بود و انقدر گفتم تو چرا مریض نمیشی که آخرش مریض شد . خلاصه خونمون شده بیمارستان. بوی شلغم و پیاز همش میده بس که خوردیم. ایشالله زودتر خوب شدیم و برگردیم به روال عادی زندگی.

حرف پنجم- عاقبت مدرک ارشدم به دستم رسید .آخیش بالاخره فوق را گرفتم . چقدر زحمت کشیدم بار یاین یک برگ مقوا . کلی درد و مرض گرفتم. ولی روزگار شیرینی بود . مدرکم را کپی گرفتم و فرستادم امور اداری ببینم به حقوقم اضافه میشه یا نه. والله مسئولش که می گفت بنا به قانون جدیدی چیز زیادی دستم را نمی گیره . بهش میگم این مدرک فوق واقعیه. مهندسیه . اونم علم و صنعت . فکر کردی کم الکیه . عکسش هم انقدر بی کیفیته که مسئولش قبول نکرد کپی ها را . گفت باید اصلش را برایش بفرستم. چند ماه دیگه هم جشن فارغ التحصیلیه . بریم چند تا عکس با کلاه منقوله دار بگیریم که واقعا ارشد بودن را حس کنیم. 

 

راننده ,میشه ,کلانتری ,خلاصه ,وبلاگ ,مریض ,راننده بلریانس ,وبلاگ نویسی ,برای سلامتی ,گویا متهم ,میشه خلاصه منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پروژه های دینامیکی با آدامز maddison8wv Local SeleGom کند اوشاغی nevesishackerman پر از مطالب مفید استقلال ایرانم