حرف اول- با کمال تاسف و تاثر باخبر شدم مادر دوست قدیمی مون یاسمین گرامی از دنیا رحلت کرده و باسی عزیز را سیاه پوش و عزادار کرده . خیلی خیلی ناراحت شدم . مرگ عزیز خیلی تلخه مخصوصا مادر که مونس دختره . کاری از دستم نمیاد جز آرزوی شادی روح آن مرحوم و طلب صبر برای یاسی. یاسی عزیز. بهت از صمیم قلب تسلیت میگم. مارا در غم خود شریک بدان .

حرف دوم- این هفته من شدیدا مریض شدم. به احتمال زیاد از دلارام گرفتم چون شبها کنار دخترم م یخوابم و اونم نامردی نکرد و چند تا سرفه شدید توی صورتم کرد. دستمال هم که نمیگیره خداراشکر. خلاصه هنوز هم درگیر بیماری هستم و علیرغم اینکه دکتر رفتم ولی هنوز هم خوب نشدم.

حال بچه هایم البته بهتره و دارن خوب میشن . آرمین چند روز بود خیلی بیحال بود و مرتب تب می کرد. ولی الان فقط یک کم صدایش گرفته . ولی حالش بهتره و شیطونی هاش شروع شده . دلارام هم که چند روز تب کرده بود و من تا صبح 100 بار بیدار میشدم و پاشویه اش می کردم الحمدالله بهتر شده وباز هم سر ناسازگاری داره و ما را حرص میده .

حرف سوم- دوشنبه سرکار بودیم که یهو چند تا مامور کلانتری اومدند شعبه و حکم بازداشت آورده بودند برای محمد(همکارم). یک نفر هم همراهشون بود که لبخند میزد که بعدا فهمیدیم شوهرخواهرش هستش. شکایت کرده بود از محمد و گویا محمد تو دادگاه حضور پیدا نکرده بود و حکمش  سال حبس برایش بریده بودند. 

خلاصه محمد یک فحش از دهنش پرید و حکم را خواست از رویش عکس بگیره که باعث تحریک مامورها شد. داشتند به دستش دستبند میزدند که ما وساطت کردیم و از محمد خواستیم با زبون خوش بره باهاشون . خلاصه محمد سوار ماشین کلانتری شد و رفت.

بعدازظهر هر چی زنگ زدیم محمد جواب نداد. فردایش هم محمد نیامد. گفتیم دیگه گیر افتاد . اما چهارشنبه محمد اومد سرکار. گفته شوهرخواهرش به عنوان مجهول الهویه اونو معرفی کرده. برای همین اشد مجازات را برایش بریده بودند. یکی نیست بهشون بگه کارمند بانک مگه مجهول الهویه میشه. میگفت شوهرخواهرش فقط می خواست آبرویش را سر کار ببرد . گویا با هم اختلاف خانوادگی دارند. خدا این دامادها را بگم چی کار کنه که به هیچ دردی نمی خورند. فقط باعث دردسر هستند .

خلاصه فعلا محمد منتظر دادگاه بعدی می مونه تا از خودش دفاع کنه . اشتباه کرد فحش داد اونم جلوی مامور کلانتری . اگه صورتجلسه کنند 74 ضربه شلاق می خوره . توی این زمونه آدم باید سربزیر ولی حیله گر باشه.

حرف چهارم- این هفته تولد پسر هم بود . ولی خب هممون مریض بودیم و تولد نگرفتیم . خونه پچدرم یک کیک یزدی با آب هویج دور هم خوردیم تا چند روز بگذره تولد پسر و دخترم را با هم بگیریم. ولی این باعث نمیشه یکی از دو خاطره قشنگ زندگیم تو ذهنم مرور نشه. شبی که پسرم به دنیا اومد و اونو دادند دست من و برای اولین بار بوسیدمش یکی از دو شب قشنگ زندگیم بود. پسرم اومد به زندگیم و خانواده ام بزرگتر و گرمتر شد. هر چند به دلیل درسهای دانشگاهم زیاد بچگی اش را ندیدم ولی با اومدن او حس کردم بزرگتر و پدرتر شدم.

حرف پنجم- چهارشنبه بعد از مدتها عروسی دعوت داشتیم. دیگه کسی عروسی نمی گیره که. اینم از دوستان دانشگاهی همسرم بود. شوهرش را هم می شناختم. برام ام دی اف نصب کرده بود . خلاصه منو پسرم رفتیم قسمت مردونه. آرمین خیلی به مادرش وابسته هستش. تاحالا با خودم مراسم نبرده بودیم که از مادرش دور بیفته. فکر می کردم خیلی اذیت کنه. ولی الحمدالله کنار دستم نشسته بود و برای من شکلک درمی اورد. ولی موقع شام مادرش را خواست. منم بغلش کردم و توی بغل من خوابید .روی صندلی گذاشتمش و شامم را خوردم و شام آرمین را هم برداشتم و بردیم خونه. ولی اولین تجربه دوری از مادرش خیلی خوب بود. از این به بعد بیشتر باید با خودم این ور و اون ور ببرمش بلکه از مادرش جدا شه.

محمد ,خیلی ,کرده ,مادرش ,خلاصه ,باعث ,قشنگ زندگیم ,مجهول الهویه ,بریده بودند ,برایش بریده ,مامور کلانتری ,برایش بریده بودند منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

Unico Code braelynnta1n0l paikka سورنا موزیک renequlfhbvc5 House اجاره خانه VALIK 0098 | وکیل 0098 فروشگاه پافر لینک 20 محصولات سال 2021